زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان
خـیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده در شب بـیـمـاریام آتـش پـرسـتارم شده ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم از چه دیگـر شعـلهها یـار دل زارم شده پیش از این سقّای ما بودی علمدار حسین امشب اما جـای او آتـش عـلـمـدارم شده ای فلک جان مرا هر چند میخواهی بسوز مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تـنهـاییام تـنها هـمین یـارم شده من که شب را تا سحر بیخواب و سوزانم چو شمع از چه دیگر شعلهها شمع شب تارم شده بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مـردم چـشمـان مـن تـنهـا وفـا دارم شـده گر گـلستان شد به ابراهـیم آتـش ها ولی سـوخت گـلزار من و آتـش پدیـدارم شده شعلههای کـربلا آتش به جانم زد حسان آتـشـین از این جهـت ابیات اشعـارم شده |